معنی یک طرفه
لغت نامه دهخدا
یک طرفه. [ی َ / ی ِ طَ رَ ف َ / ف ِ] (ص نسبی) منسوب به یک طرف. یک سویه. || دراصطلاح راهنمایی رانندگی، خیابان یا کوچه ای را گویندکه وسایط نقلیه تنها از یک سو حق ورود بدان دارند وورود از طرف مقابل ممنوع است. || از یک جهت. که فقط رعایت یک طرف شده باشد. که به سود یا به زیان یکی از دو طرف باشد: قضاوت یک طرفه نباید کرد.
- یک طرفه کردن کار خود را، آن را تسویه کردن. حل و فصل آن به طور قطع.
فارسی به انگلیسی
Sideways, One-Sided, Unilateral, Unrequited
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
یک سویه
فرهنگ فارسی هوشیار
یک سویه
یک طرفه کردن
راست و ریس کردن یکسره کردن
طرفه العین
طرفه العین در فارسی که نادرست است: یک بکار بر هم زدن پلگ چشم چشم زدنی زغنگ به یک چشمزد (مصدر) یک بار بهم زدن پلک چشم چشم بهم زدن بیک چشم زدن بیک چشم زد یا یک طرفه العین. بیک چشم زد: یک طرفه العین تقدیم و تاخیر نیفتد. به یک طرفه العین. در مدتی معادل یک چشم زدن: جبرئیل دست من بگرفت و مرا بیک طرفه العین باسمان اول برد. یا دریک طرفه العین. به یک طرفه العین: زصحن خاک در یک طرفه العین بر آمد تا قضای قاب قوسین. (اسرارنامه عطار) توضیح این کلمه را در تداول بضم طا ء تلفظ کنند و خطاست.
فرهنگ معین
از یک جهت، که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون رعایت طرف دیگر، خیابانی که فقط از یک سوی آن می توان رفت. [خوانش: (~. طَ رَ ف) [فا - ع.] (ص مر.)]
طرفه
(مص ل.) یک چشم به هم زدن، (اِمص.) خونریزی رگ - های قرنیه چشم که بر اثر ضربه وارد بر چشم عارض شود. [خوانش: (طَ فِ) [ع. طرفه]]
چیز تازه و نو و خوشایند، شی عجیب، شگفت آور، (ص.) معشوق، شعبده باز، حقه باز. [خوانش: (طُ فِ) [ع.] (اِ.)]
فارسی به عربی
أٌحادِی الجانِب
فرهنگ عمید
منزل نهم از منازل قمر پس از نثره: نثره به نثار گوهرافشان / طرفه ز طرف دگر زرافشان (نظامی۳: ۴۶۱)،
شگفت،
[قدیمی] تازه، نو،
[قدیمی] خوشایند،
(اسم) [قدیمی] هرچیز نادر و شگفت،
[قدیمی] سخن ظریف و نیکو،
نام های ایرانی
دخترانه، شگفت آور، جالب، عجیب
معادل ابجد
324